«فلینت لورت»، و «هیلاری مان لورت» دو کارشناس آمریکایی مسایل خاورمیانه چنین چیزی را توضیحی وارونه و کاملاً غیر قابل تصور میدانند.
این دو نویسنده و استاد روابط بینالملل دانشگاههای آمریکا در مقالهای با عنوان «انگشت اتهام عربستان سعودی به سمت ایران» در پایگاه تحلیلی آمریکایی «کنسرسیوم نیوز»، به بررسی نقش ایران و عربستان در منطقه خاورمیانه پرداختهاند.
نویسندگان در این مقاله آوردهاند: جنگ مخرب و فزاینده ریاض در یمن بحثهای جاافتادهای را در پایتختهای غربی درمورد استفاده ایران از «نیروهای نیابتی» به منظور براندازی و تغییر دولتهای خاورمیانه به راهانداخته است. چنین بحثهایی در واقع نوعی از روایتهاست که در خدمت اهداف سعودی اسراییلی، درمورد تلاش ادعایی ایران برای «بی ثبات ساختن» خاورمیانه و در نهایت «در اختیار گرفتن» منطقه، ساخته و پرداخته میشوند.
ارزیابیهایی از این دست البته برای توجیه و استخراج این نتیجه که مداخله عربستان در یمن امر موجهی است، صورت میگیرند. در زمینهای گستردهتر، روایت اسراییلی- سعودی درمورد بلند پروازیهای ایرانیان، به این منظور شکل داده میشوند که از به نتیجه رسیدن توافق هستهای ایالات متحده با تهران جلوگیری کنند- و یا، درصورت شکست این هدف، مانع از استفاده از توافق به عنوان سکوی جهشی برای بازسازی کامل روابط ایالات متحده با ایران شوند.
مصمم بودن اسراییل را در جلوگیری از طبیعی شدن شرایط ایران در جامعه بینالمللی، در نمایش سوم مارس «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر این رژیم در کنگره آمریکا که در آن سعی داشت سودای مالیخولیایی خود را درمورد «سلطه طلبی» منطقهای ایران در بوق و کرنا کند، شاهد بودیم.
وی به حضار هشدار داد: «نظامیان شیعه با حمایت ایران در حال جولان دادن در عراق هستند. حوثیها با حمایت ایران درحال تسخیر یمن هستند و تنگههای مهم دهانه دریای سرخ را مورد تهدید قرار دادهاند… ایران بشدت سرگرم بلعیدن خاورمیانه است.»
دو روز پس از سخنان نتانیاهو در واشنگتن، «سعودالفیصل»، وزیر خارجه وقت عربستان، درحالی که «جان کری»، وزیر خارجه آمریکا در کنارش قرار داشت، با تأکید بر «دخالت ایران در امور کشورهای عرب»، روایت ریاض از این داستان را ارایه کرد. فیصل خوانش عمومی نخبگان سیاسی عربستان را از راهبرد منطقهای ایران اینگونه بیان کرد:« البته ما نگران انرژی اتمی و بمبهای اتمی هستیم. به همین میزان ما نگران طبیعت اقدامها و تمایلات سلطه طلبانه ایران در منطقه هستیم. اینها عناصر بی ثباتی در منطقه هستند. ما ایران را در سوریه، لبنان، یمن و عراق درگیر میبینیم. با به دست گرفتن کنترل عراق، تهران، تروریسم را گسترش میدهد و سرزمینها را به تصرف درمی آورد. اینها ویژگی کشوری که به دنبال صلح و بهبود روابط با کشورهای همسایه باشد، نیست.»
با توجه به همه چیزهایی که در خاورمیانه در خطر است، باید به ادعاهای مطرح شده توسط اسراییل، عربستان سعودی و وکلای آنها در مورد «بلعیده شدن منطقه» توسط ایران نگاه جدی تری بیندازیم. ارزیابی جدی تر این موضوع با پرداختن به این مطلب آغاز میشود که راهبرد ایرانیان و از جمله عوامل «نیابتی» این کشور در واقعیت چگونه عمل میکنند. موضوع، همچنین مستلزم بررسی بی طرفانه نگرانیهای واقعی عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در مورد نقش منطقهای ایران است.
دفاعی بازی کردن
از زمان انقلاب ایران در سال 1979 که به نظام سلطنتی در این کشور پایان داد و جمهوری اسلامی را بنیانگذاری کرد، اساس راهبرد ایرانیان رویکرد دفاعی بوده است. برخلاف قدرتهای منطقه خاورمیانه – یا ایالات متحده- جمهوری اسلامی هرگز به کشور دیگری حمله نکرده و هیچ کشوری را نیز مورد تهدید قرار نداده است.
پس از انقلاب ایران، رهبران این کشور، ایالات متحده را بزرگترین دشمن تحقق اهداف انقلاب خود دانستهاند. اسراییل به عنوان متحد واشنگتن با دیدگاههای سلطه طلبانه، از دید سیاستگذاران ایران، دومین دشمن مواضع راهبردی- امنیتی جمهوری اسلامی است. عربستان سعودی نیز دیگر کشوری است که از روابط خود با واشنگتن به عنوان اهرم قدرتی برای پیشبرد دستور کار ضد ایرانی خود –از جمله تجهیز و سرمایهگذاری در گروههای خشن ضد شیعی همچون القاعده و طالبان- استفاده کرده است.
رهبران جمهوری اسلامی اساس سیاست خارجی و راهبرد امنیت ملی این کشور را حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی سیاسی در مقابله با تهدیدهای احتمالی از سوی این کشورها قرار دادهاند. هدف رهبران این کشور، استقرار سلطه منطقهای ایران نبوده، بلکه هدف، جلوگیری از دستیابی هر قدرت منطقهای یا فرا منطقهای دیگر به سلطه بر حیطه راهبردی ایران بوده است.حتی وزارت دفاع آمریکا نیز به جنبه دفاعی مواضع ایران اذعان میکند. در گزارش اخیر پنتاگون آمده است: «دکترین نظامی ایران، دفاعی است و برای جلوگیری از هرگونه حمله، حفظ کشور در مقابل حمله ابتدایی، اقدام متقابل در مقابل کشور متهاجم و ارایه راه حل دیپلماتیک در عین خودداری از انجام مصالحههایی که منافع اصلی این کشور را به چالش میکشند، طراحی شده است.»
آنچه در این زمینه شواهد ملموستری ارایه میکند، سنجش توانمندیهای جمهوری اسلامی در زمینه دست زدن به هرگونه اقدام خشونت آمیز در منطقه است. تهران درپی ایجاد توانمندی به منظور قدرت نمایی نظامی در فراتر از مرزهای خود نبوده است.
پس از پایان جنگ ایران و عراق، ایران منابع خود را از مسیر نظامی خارج کرده و آنها را در مسیر توسعه و بازسازی قرار داد. امروز ایالات متحده تقریباً 70 برابر بیشتر از جمهوری اسلامی در نیروی نظامی خود سرمایهگذاری میکند. عربستان با دارا بودن یک چهارم جمعیت ایران، هزینهای بیش از پنج برابر تهران و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در مجموع هشت برابر ایران در امور نظامی سرمایهگذاری دارند.
پرورش نیروی نیابتی
با توجه به واقعیتهای موجود، این ادعا که جمهوری اسلامی تهدیدی تهاجمی برای همسایگان خود است ادعایی بی پایه است. همانگونه که ارتش آمریکا در عبارتی عنوان میکند، ایران تانکهای خود را در مقابل درب هیچ کشوری پارک نخواهد کرد. به منظور حفظ تمامیت ارضی و سیاسی ایران، جمهوری اسلامی به شکل فزایندهای توانمندیهای بالایی در زمینه دفاع نامتقارن و بازدارندگی درخود ایجاد کرده است، به گونهای که میتواند تهدید معتبری را متوجه هرکشور متهاجمی بسازد. از جمله این توانمندیها میتوان از موشکهای بالستیک مجهز به قابلیتهای انفجاری متعارف و گسترهای از سیستمهای مرتبط- موشکهای ضد کشتی، زیردریایی ها، سیستمهای مینگذار و تعداد زیادی قایقهای کوچک دارای قابلیت «حمله سریع»- نام برد که میتوانند حرکت کشتیها در خلیج فارس، چه کشتیهای جنگی ایالات متحده و چه کشتیهای انتقال دهنده نفت، را مختل کنند.
با وجود چنین قابلیتهایی، تهدیدها نسبت به امنیت و استقلال جمهوری اسلامی شامل بعد دیگری است که برنامه ریزان نظامی آن را «فقدان عمق راهبرد» مینامند.
ایران امروز دارای مرز مشترک دریایی و زمینی با 15 کشور است که هیچیک از آنها متحد طبیعی ایران نیستند و دیدگاه خصمانهای نسبت به واقعیت برپایی نظام جمهوری اسلامی داشتهاند.
بسیاری از همسایگان ایران و دیگر کشورهای منطقه مستعد همکاری با آمریکا، اسراییل و عربستان سعودی به عنوان سکوی ضدایرانی هستند. در مقابل، تهران روابط خود را با مجموعههای موافق در دیگر کشورهای آماده همکاری، تقویت کرده است. اکثریت شیعه در عراق و بحرین، قطب شیعه در لبنان، شیعیان و سنیهای مخالف طالبان در افغانستان، زیدیها در یمن، کردهای عراق و فلسطینیان در سرزمینهای اشغالی.
با کمک به سازماندهی شدن چنین مجموعههایی به منظور شکل مؤثر بخشیدن به اعتراضهای این مجموعهها، تهران اکنون گزینههایی برای تأثیرگذاری میدانی در زمینههای مورد اختلاف در فضای راهبردی پیرامون جمهوری اسلامی در اختیار دارد.
بیش از سه دهه است که شراکت نیابتی ایران باعث شده است، این کشور بتواند عملیاتهای خصمانهای همچون مداخله نظامی ایالات متحده در لبنان، اشغال جنوب لبنان توسط اسراییل، توسعه طالبان در افغانستان تحت حمایت عربستان، خصومت صدام نسبت به جمهوری اسلامی و اشغال عراق توسط ایالات متحده را به عقب براند. این شراکتها در عین حال تهران را قادر ساختهاند این شانس را که کشورهای مجاوری همچون افغانستان، عراقِ پس از صدام، لبنان و یا بحرین(جایی که ناوگان پنجم ایالات متحده در آن مستقر است)، بتوانند به عنوان سکویی علیه جمهوری اسلامی برای تضعیف امنیت و استقلال این کشور مورد استفاده قرار بگیرند، کاهش دهد. شرکای ایران بارها این شانس را داشتهاند که قابلیت خود را برای برنده بودن در انتخابات در حوزههای محلی نشان دهند و این برنده بودن آنها دلایل درستی داشته است: میزان غیر قابل اجتناب رأیدهندگان و داشتن اعتراضهای قانونی.
تهران شرکای خود را با پرداخت پول و اجیر کردن مردم کشورها نساخته است. تهران ایجاد کننده اکثریت شیعی در عراق نیست؛ قطب شیعه در لبنان، فلسطینیان تحت اشغال یا زیدیهای یمن را تهران ایجاد نکرده است؛ بلکه حمایت تهران از این جوامع، به این معناست که هرگونه توسعه نقش آنها در کشورشان متحدان تهران را قدرتمندتر خواهد ساخت.
یک «جنگ سرد» جدید خاورمیانهای
این جنبه از راهبرد ایرانیان است که بیش از هرچیز سعودی ها، دیگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و اسراییل را میترساند.
امروز عربستان و اسراییل هیچ یک نماینده حقیقی بخش عمدهای از جامعهای که بر آن حکومت میکنند، نیستند، هیچ یک نمیتوانند سیاستهای مشارکتی بیشتری را در منطقه به ثبت برسانند و یا افزایش تعداد کشورهایی در منطقه را که به استقلال سیاست خارجی خود متعهد هستند، تأیید کنند.
اینها همچنین به این معناست که نه عربستان و نه اسراییل قادر نیستند نقش سیاسی مثبتی در جهت ارایه راه حل سیاسی برای تنشها در عرصه اختلافات منطقهای ارایه کنند؛ اسراییل و عربستان، به خودی خود، فقط شرایط را بدتر میسازند. به این دلیل بود که وقتی در سال 2003 نیروهای ایالات متحده به عراق حمله کرده و صدام را سرنگون کردند، عربستان سعودی در تلاشی ناموفق برای جلوگیری از شکل گیری نظام سیاسیای که در آن اکثریت شیعه عراق به شکل اجتناب ناپذیری از جامعه این کشور نمایندگی کند، نقش مهمی را در سرمایهگذاری و سازماندهی نیروهای سنی در این کشور به عهده گرفت.
و نیز به این دلیل بود که ریاض بیداری اعراب را در اواخر سال 2010-که تهران از آن استقبال کرد- یک تهدید کشنده برای خود دانست. پاسخ سعودیها به وقایع بهار عربی عبارت بوده است از : تضعیف جنبشهای سنی همچون اخوان المسلمین که آماده رقابت برای کسب قدرت از طریق انتخابات بودهاند؛ ساختن گروههای جهادی خشن- از جمله گروههایی که با القاعده متحد شده و یا به «دولت اسلامی» پیوستهاند- به عنوان جایگزینی برای اخوان المسلمین؛ و سرکوب خواستههای مردمی برای انجام اصلاحات از طریق مداخله خشونت آمیز- از جمله جهادیهای نیابتی- در لیبی، سوریه و اکنون در یمن که هریک عواقب سیاسی و انسانی فاجعه باری به دنبال داشتهاند.
ریاض با انجام چنین اقدامهایی، به نزاعهای سیاسی در گوشه و کنار منطقه شکل بشدت فرقه ای، ضد ایرانی- ضد شیعی داده است. این مطلب بویژه درمورد بحران سوریه صادق است.
مداخله عربستان در سوریه تضمینکننده این موضوع بوده است که جهادیها- که بسیاری از آنها غیر سوری بودهاند- به سرکردگی گروههای مخالف تبدیل شده و هرگونه شانس بالقوه اخوان المسلمین برای به عهده گرفتن نقش پیشرو در نیروهای مخالف اسد از بین برود. در همین حال عربستان سعودی، از فرصت حمایت تهران از دولت سوریه برای تغییر جهت دادن به تعادل افکار عمومی در جوامع سنی– که به شکل فزایندهای جمهوری اسلامی را حامی سیاستهای مشارکتی و مقاومت در برابر سلطه ایالات متحده و اسراییل میدانند- علیه جمهوری اسلامی استفاده کرده است. چرخش ایجاد شده در دیدگاههای جوامع سنی، پوششی فراهم میکند تا ریاض حمایت خود از جهادیهای خشن را دو چندان بسازد.
این عوامل بالقوه درحال دامن زدن به «جنگ سرد» سعودی- ایرانی جدیدی در خاورمیانه هستند. اقدام نظامی سعودیها در یمن، میدان جنگ مهمی در این منازعه گسترده ایجاد کرده است.
مهار بحران
از زمان آغاز عملیات نظامی عربستان علیه یمن، جمهوری اسلامی بر لزوم انجام مذاکره برای یافتن راه حل سیاسی تأکید داشته است. با این حال عربستان سعودی با چنین رویکردی مخالفت میکند، مگر در صورتی که بتواند نتیجه نهایی را بیش از پیش و طبق خواست خود دیکته کند.
نتیجه اقدامهای عربستان در یمن و در سوریه کمک به القاعده برای کسب قلمرو بیشتر بوده است. نگاهی به آینده نشان میدهد که ایجاد خاورمیانه با ثباتتر مستلزم درکی عمیقتر از خطرهای جدی و آثار مخرب «جنگ سرد»ی است که جرقه آن توسط عربستان زده شده است. این موضوع همچنین مستلزم درک اهمیت نقش منطقهای ایران و ضرورت استفاده از نفوذ این کشور برای قراردادن خاورمیانه در یک مسیر مثبت بلند مدت است.
نظر شما